باد کردن، ورم کردن چای را در قوری ریختن و آب جوش روی آن بستن، داروی گیاهی را مانند چای در آب جوش ریختن و روی آتش گذاشتن که طعم و رنگ خود را پس بدهد برنج را پس از آب کش کردن در دیگ برگرداندن و روی دیگ را آتش ریختن که آب آن خشک و برنج پخته و ملایم شود
باد کردن، ورم کردن چای را در قوری ریختن و آب جوش روی آن بستن، داروی گیاهی را مانند چای در آب جوش ریختن و روی آتش گذاشتن که طعم و رنگ خود را پس بدهد برنج را پس از آب کش کردن در دیگ برگرداندن و روی دیگ را آتش ریختن که آب آن خشک و برنج پخته و ملایم شود
با آتش ملایم چیزی راپختن بدون آنکه جوش آید. (ناظم الاطباء). بر آتش ملایم نهادن چنانکه چای را دم کردن و غالباً راه برون شدن بخار مایع درونی را گرفتن، چنانکه پلو را دم کردن. آب گرم بر روی گیاه دارویی یا چای بستن تا مهیا شود. (یادداشت مؤلف). ریختن مایع جوشان بر روی جسم دارویی و نگاهداری آن تا سرد شدن است و منظور بیرون کشیدن و حل برخی مواد محلول در گرما و آب گرم می باشد. مایع حاصل را دم کرده می گویند: دم کردۀ برگها و گلها را با نیم ساعت و دم کردۀ ریشه ها و پوستها را با دو ساعت دم کردن تهیه می کنند. دم کردن این مزیت را دارد که باعث حل مواد نشاسته ای نمی شود و دم کرده ها تقریباًزلال می باشند. (از کارآموزی داروسازی صص 26- 27). - دم کردن پلاو و جز آن، آتش را در دیگدان کم کردن و بروی دیگ آتش کردن. (ناظم الاطباء). پلویا چلو را پس از نیم پز کردن و آبکش کردن و بار دیگردر دیگ ریخته و بر آتش ملایم نهادن و راه خروج بخار را بستن تا نیک پزد. (از یادداشت مؤلف). - دم کردن چای، ریختن آب جوشان بر چای خشک و ماندن تا رنگ افکند. (یادداشت مؤلف). ، گرم شدن و داغ شدن با اندک رطوبتی: هوا امروز دم کرده است، یعنی گرم و مرطوب است. (یادداشت مؤلف). اشباع شدن مکانی از بخار بطوری که تنفس در آن مشکل باشد. - دم کردن هوا، بخاری گرم در هوا پیدا شدن، چنانکه در جای گرم و مرطوب به روز آفتابی. (یادداشت مؤلف). ، نفخ کردن شکم: شکمم دم کرده است، یعنی باد (گاز) در آن بسیار شده است. (یادداشت مؤلف) ، نفس کردن. نفس زدن. دم زدن. همنفس شدن. (از یادداشت مؤلف). - دم کردن با کسی (حیوانی) ، همدم و همنفس او شدن. با او بسر بردن: چگونه تلخ نبود عیش آن مرد که دم با اژدهایی بایدش کرد. نظامی
با آتش ملایم چیزی راپختن بدون آنکه جوش آید. (ناظم الاطباء). بر آتش ملایم نهادن چنانکه چای را دم کردن و غالباً راه برون شدن بخار مایع درونی را گرفتن، چنانکه پلو را دم کردن. آب گرم بر روی گیاه دارویی یا چای بستن تا مهیا شود. (یادداشت مؤلف). ریختن مایع جوشان بر روی جسم دارویی و نگاهداری آن تا سرد شدن است و منظور بیرون کشیدن و حل برخی مواد محلول در گرما و آب گرم می باشد. مایع حاصل را دم کرده می گویند: دم کردۀ برگها و گلها را با نیم ساعت و دم کردۀ ریشه ها و پوستها را با دو ساعت دم کردن تهیه می کنند. دم کردن این مزیت را دارد که باعث حل مواد نشاسته ای نمی شود و دم کرده ها تقریباًزلال می باشند. (از کارآموزی داروسازی صص 26- 27). - دم کردن پلاو و جز آن، آتش را در دیگدان کم کردن و بروی دیگ آتش کردن. (ناظم الاطباء). پلویا چلو را پس از نیم پز کردن و آبکش کردن و بار دیگردر دیگ ریخته و بر آتش ملایم نهادن و راه خروج بخار را بستن تا نیک پزد. (از یادداشت مؤلف). - دم کردن چای، ریختن آب جوشان بر چای خشک و ماندن تا رنگ افکند. (یادداشت مؤلف). ، گرم شدن و داغ شدن با اندک رطوبتی: هوا امروز دم کرده است، یعنی گرم و مرطوب است. (یادداشت مؤلف). اشباع شدن مکانی از بخار بطوری که تنفس در آن مشکل باشد. - دم کردن هوا، بخاری گرم در هوا پیدا شدن، چنانکه در جای گرم و مرطوب به روز آفتابی. (یادداشت مؤلف). ، نفخ کردن شکم: شکمم دم کرده است، یعنی باد (گاز) در آن بسیار شده است. (یادداشت مؤلف) ، نفس کردن. نفس زدن. دم زدن. همنفس شدن. (از یادداشت مؤلف). - دم کردن با کسی (حیوانی) ، همدم و همنفس او شدن. با او بسر بردن: چگونه تلخ نَبْوَد عیش آن مرد که دم با اژدهایی بایدش کرد. نظامی
اشباع شدن مکانی از بخار به طوری که تنفس در آن مشکل باشد، چای، قهوه و مانند آن را در قوری دارای آب گرم کردن بطوری که طعم مطبوعی یا بد، جوشاندن چای و مانند آن، برنج را پس از آبکش کردن در دیگ برگرداندن
اشباع شدن مکانی از بخار به طوری که تنفس در آن مشکل باشد، چای، قهوه و مانند آن را در قوری دارای آب گرم کردن بطوری که طعم مطبوعی یا بد، جوشاندن چای و مانند آن، برنج را پس از آبکش کردن در دیگ برگرداندن